نویسنده مطالب زیر: اسماعیل منیری
شس
|
یکشنبه 87 شهریور 17 ساعت 10:12 صبح |
در فصل گل چو بلبل مستم به جان گل
بلبخند می زنم چو بیابم نشان گل
در جشن باغ خنده ی گل را عزیز دار شادی گزین که دیر نپاید زمان گل
در بستری ز عطر بخواباندت به ناز یک شب اگر به باغ شوی میهمان گل
گل را مچین ز شاخه که گریان شود بهار با گل وفا کنید شما را به جان گل
آغوش خویش بستر بلبل کند ز مهر ای جان من فدای دل مهربان گل
وقتی تگرگ می شکند جام لاله را از داغ او به گریه فتد باغبان گل
گوید که عمر می گذرد با شتاب باد بشنو حدیث رفتن خود از زبان گل
گر عاشقی بیا و ببین لطف عشق را شبنم چه نرم بوسه زند بر دهان گل
الماس دانه دانه ی شبنم به گل نگر بس دیدنیست چهره ی گوهر نشان گل
دست بهار گوهر باران صبح را همچون نگین نشانده چه زیبا میان گل
به به چه دلرباست که ماهی در آفتاب زلف بلند خویش کند سایبان گل
کو شهرزاد عنچه لبم در شب بهار ؟ تا بشنوم به بوسه از او داستان گل
|
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|